داستان هواپیمای 666
داستان هواپیمای 666
پسرک در کال افتاده .هواپیما از زمین بلند شده و در آسمان رها.مسافرین همه سرگرم..
مهماندار پذیرایی می کند.جوانی آنچنان آبمیوه را سر می کشد که گویی تا به حال نی ندیده است.
همه هستند .هواپیما هست.مسافرین هستن همه سرگرم ..مهماندار پذیرایی می کند.جوانی آبمیوه
می خورد .خلبان کارش را به درستی انجام می دهد.تماس با برج مراقبت برقرار است .اما پسرک
نی...ست.مردی سرش را روی شانه ی زنی گذاشته و با چشمانی بسته چشم چرانی می کند. چشمانی
که گاه به مصلحت باز می شوند و گاه بسته و زنی که نگاه می کند و عینک دودی بر چشم دارد.
هواپیما تکانش زیاد است ولی همه چیز مرتب به نظر می آید و چند نفری هم حالشان بهم خورده و
استفراغ کرده اند.مهماندار اوضاع آرام کن خوبیست و همه مسافرین هم گوش به حرف کن.ولی
پسرک نی...ست.هواپیما بلند پروازی می کند و کمی بیش از حد بالا می رود و کم کم آماده فرود در
باند فرودگاه مهر آباد پایین و پایین تر تا محل نشستن.یک تکان آرام و یک بالا آوردن ناگهانی .
همه آماده ی خروج از هواپیما هستند..و دری که باز نمی شود.
بالاخره همه چیز با چند ساعت تاخیر در پیاده شدن تمام می شود .همه چیز از این پرواز به فراموشی
سپرده می شود.حتی صندلی هایی که خالی نماندند و انصراف پدر خانواده به علت مفقود شدن پسرش
که در کال افتاده است.
داستان کوتاه/نویسنده-حسام الدین شفیعیان/داستان هواپیمای 666/