7
فخرالدین عراقی
خاک درگاه او کسی بوسد کز فلک هفت نردبان دارد
ریزه چینی است از سر خوانش آسمان گر چه هفت خوان دارد
ریزه چینی است از سر خوانش آسمان گر چه هفت خوان دارد
فرخی سیستانی
همی شد از پس شب با ستارگان پروین چو هفت کوکب سیمین بر آهنین زیزب
خجسته ای ز همه خسروان بفضل و هنر بقدر و منزلت از هفت آسمان بگذر
خجسته ای ز همه خسروان بفضل و هنر بقدر و منزلت از هفت آسمان بگذر
فروغی بسطامی عارف گرانمایه ایرانی
آن که بر بندد کمر در خدمت پیر مغان می نیارد در نظر سلطان هفت اقلیم را
آن که بر بندد کمر در خدمت پیر مغان می نیارد در نظر سلطان هفت اقلیم را
ساقی فرخنده بی تاب کفش ساغر است پیرو چشم خوشش گردش هفت اختر است
در ساکنان هفت فلک خواب و خور نماند از ناله شبانه و از های های ما
محتشم کاشانی
باده ای که این هفت خم در خود نیابد ظرف پیش دست ساقی ما در ته پیمانه
در هفت زمین تزلزل انداخت سروش که هنوز نوخرام است
در هفت زمین تزلزل انداخت سروش که هنوز نوخرام است
مسعود سعد سلماس
تا در افلاک هفت سیاره است تا به گیتی چهار ارکانست
کم از پایه قدر او هفت چرخ کم از مایه خشم او هفتخوان
کم از پایه قدر او هفت چرخ کم از مایه خشم او هفتخوان
ملک الشعرای بهار
هفت شین ساز مکن جان من اندر شب عید شکوه و شین و شغب شهفه و شور و شیون
هفت سین ساز کن از سبزه و از سنبل و سنجد و ساز و سرود و سمنو سلوی و من
هفت سین ساز کن از سبزه و از سنبل و سنجد و ساز و سرود و سمنو سلوی و من
نظامی گنجوی
زمین هفت است و گر هفتاد بودی اگر خاکش نبودی باد بودی
به هفت اورنگ روشن خورد سوگند به روشن نامه گیتی خداوند
به هفت اورنگ روشن خورد سوگند به روشن نامه گیتی خداوند
وحشی بافقی
چو بار عام دهد از سران هفت اقلیم تمام روی زمین پرشود ز پیشانی
دلی دارم که با هر کس به جنگ است بر او پهنای هفت اقلیم تنگ است
دلی دارم که با هر کس به جنگ است بر او پهنای هفت اقلیم تنگ است
نظامی
زآن چرخ که هفت بار برگشتبازیشز هفت چرخ بگذشت